در صحبتهای قبل (اینجا را بخوانید) اشاره شد آزادی توان پوشش و هضم تمام اندیشهها و عقیدههای انسانی و الهی را دارد که این پوششِ قدرتمندِ جانی و مالی را به سختی میتوان دور از نظر و مورد بی مهری و بی توجهی قرار داد که نه پرندههای محصور قفس و نه احرار زمان لحظهای بی اشتیاق آزادی در خود میتوانند بی توجه باشند ، آنکه ارزش آزادی را درک کرد بی اراده رسول حق و تجلیگاه خداوندگار صلح و دوستی شد و همگان را به یک آشتی الهی و انسانی دعوت کرد ، مردمانی که زیبندۀ کرامت و احترام هستند.
مردمی که اگر در طول تاریخ آزادی از روح و روان آنها گرفته نمیشد شاید الان به بزرگترین تعالی انسانیت و آزادیهای اخلاقی متعادل رسیده بوده اند. در دین به موضوع اختیار و عدم جبرِ انتخاب عقیده اشاره شده و این مدل تعریف و تفسیر به مختار بودن انسان برمیگردد به عقاید اجتماعی و نه آزادی فردی ، چرا که در گذشته فردیت قدرت چندانی در برابر آداب و رسوم سرزمینی و محلی مردمان نداشته که بخواهد به آزادی فرد در مقابل اختیار اجتماعی پرداخته شود و در جوامع دینی آزادیهای مذهبی در خطر سیاستمداران است که تعریفی از تهاجم و چنگ اندازی رفتاری را ابراز میکند و صدمات جبران ناپدیری به بدنهی مردمی دین و مذهب وارد میآید.
بعبارتی این سیاست است که هر مقولهای را در مقابل آزادی قرار می دهد و آزادیهای فردی ولو قانونی را دشمن فرضی در اذهان افراد حوزههای مختلف تهدید آمیز تعریف می کند ، در مذهب هم همین موضوع حضوری پر واضح دارد ، یعنی اگر مذهب همان اخلاقیات رفتاری و کرداری برای تعالی انضباط فرد و اجتماع خانواده تعریف شود و نه بیشتر ، می بینیم که هیچ رغبت و حساسیتی توسط مبلغان و مقلدان مذهبی برای نفی آزادی توسط مذهبیون یا دینداران دیده نمی شود.
اما اگر همین مذهب با سیاست و یا سیاست با مذهب بخواهد پیوند ساختاری و خویشاوندی در تصرف قدرت و ثروت برای گسترش سیطرۀ قلمرو التزام مردمان را نسبت به قوانین خود رقم بزند ، دیگر مجالی برای محترم شمردن آزادی و ارزش نهادن به کرامات انسانی در پرتو آزادی پیدا نخواهد شد ، و این تنگ نظری سیاسی که در لباس مذهب بر سر ملتها آوار میشود تنها نتیجهای که دارد دین گریزی و کم ارزش شدن اخلاقیات مذهبی ، خواهد بود.
دین و مذهب چون در ساختار شخصیت فرد و نظام خانواده بلاخص عموم جامعه جریان دارد خیلی از ناحیه سیاست در معرض خطر و سقوط باورهای ارزشی مردم و خانوادهها میتواند باشد که این تاثیر مخرب و خطرساز گاهی باعث فروپاشی و سقوط عفت نظام خانواده و بی بندوباری در دامان شخصیت و شأن خانوادههای سنتی می شود و از آنجا که مسیر تعالی هر جامعه را شیوه و ظرفیت وشخصیت پرورشی خانوادهها بعنوان جامعه کوچک سمت و سو میدهند.
اگر مذهب و باورهای دینی در خانواده ها کم ارزش و بعضاً ناهنجاری تلقی شود دیگر شاهد انسجام و آرامش در جامعه کل نخواهیم بود و این سیاست است که میتواند به تنهایی همۀ حوزههای اجتماعی را زیر سلطۀ خود بکشاند و هرگونه آزادی و حق اعتراض را دشمن مذهب با ادبیات سیاسی تعریف کند.
البته ناگفته نماند کسانی که بدعتهای فرهنگ سیاسی را برای حفظ منافع خود با تظاهر به دین پذیرفتهاند در میان همین مردمان و خانوادهها بوده و هستند و اینطور نیست که از زمان و مکان خاصی افرادی را آوردهاند و در میان مردم به این ماموریت غیراخلاقی گماشته اند!
بنابراین، بهترین نوع نگرش به مذهب منظر اخلاقی است و بس، چرا که آمیختگی مذهب با هر مقوله اجتماعی بلاخص سیاست که به خودی خود دنبال بهانه است که آزادی را از قلمرو سلطه دورنگه دارد زیانبار است و این نوع نگرش سیاسی که بعضی افراد قدرت طلب دارند بهترین گزینه را در جوامع سنتی انتخاب میکنند و آن گزینه حریم امن دین و مذهب است که بواسطهی این لباس مقدس و محترم هرگونه ظلم را به خواستگاه مذهب ارجاع دهند و هرگونه خدمت بعید را بنام و نشان خود ربط سیاسی دهند ، و در اینجا دو موضوع مظلوم واقع می شود:
یکی دامان پاک دیانت اخلاقیات مذهبی است و دوم بردگی و سرگذشت تاریک زندگی انسانهای تحت نفوذ دولتمردان زمان است که مورد ظلم قرار میگیرند ..
نتیجه گیری:
دین و مذهب اگر از جانب سیاستمداران جدا نباشد و بنابه تفسیرهای سیاسی آزادیهای الهی و حقوقی افراد را نفی مصلحتی کنند، عاقبتی خوب نخواهد داشت و جز چهرهای درنده و خشن از دین و مذهب باقی نخواهد ماند. چرا که آدمی خواه یا ناخواه روزی به واقعیت حقیقت خواهد رسید و خود تصمیم گیرندۀ تمام انتخابهای سعادتمندانۀ حیات خویش خواهد شد و هرگونه بدعت و تند رفتاری را دشمن آرامش حیات خویش میپندارد، حال این دشمن میخواهد دین و مذهب باشد و یا سیاست و یا هر مقوله فردی یا اجتماعی دیگر…
رحمتَالله دانا نویسنده و مولف