به بهانهی سخنرانی ناصر فکوهی در اهواز
سال ۱۲۸۸ خورشیدی آزادیخواهان بختیاری٬ آذری وگیلانی با در دست داشتن درفش سه رنگ ایران زمین تهران را گشوده٬ در گردهمایی میدان بهارستان به زبان شیوای فارسی و به نام «ملت بزرگ ایران» به خودکامگی محمدعلی شاه قاجار پایان داده٬ دگر بار مشروطه را برپا نمودند.
آنان خود را نماینده ملتهای ایرانی٬ نخواندند٬ از چند زبانی سخن نگفته و از دو زبانه بودن هیچگاه گلایه نکردند٬ اما برای ماندگاری شناسه(هویت) ملی «خاک خوردند تا خاک ندهند».
شگفتا که اینک فرزندان آنها به آسانی پرچم ایران را به آتش میکشند٬ خلیجفارس را نامی دیگر خوانده٬ برای تکه٬ تکه کردن ایران هریک در پی «پانی»هستند٬ از پانعربیسم گرفته تا پانلریسم٬ از پانکردیسم تا پانترکیسم٬ از لکستان تا تالشستان.
به راستی ایرانیان را چه شده است؟ کسانی که نیاکانشان٬ با همبستگی ملی یونانیها٬ مغولان٬ و عربیت بنیامیه و بنیعباس را در فرهنگ ناب خود گداخته و ایرانی نمودند٬ چرا حالا با یکدیگر بیگانه شده ٬ به ایرانستیزی میپردازند؟
در این« جنگ نرم» بیگمان دست «انیرانی» را نباید نادیده انگاشت. اما نقش آنانیکه ایرانی بودن تنها لقلقهی زبانشان هست بسیار بیشتر است.
روزگاری امام محمد غزالی٬ صاحبابن عباد٬ جعفرپیشهوری و ناصر پورپیرار و….. از ایرانی بودن شرم داشته٬ به جنگ باآنبرخاستند. امروز نیز کسان بسیار شهر به شهر و کوی به کوی چنین میکنند.
ناصر فکوهی چندی پیش در اهواز براین جستار ( موضوع) پافشاری کرد که: «ملیگرایی همسو با نژادپرستی٬ زمینهساز جنگ و خونریزی است. دولتهای ملی تخریبگر سیستم فرهنگی هستند. در ایران ملی گرایی به معنی برتری فرهنگ مرکز یا فرهنگ فارس بر فرهنگهای پیرامون است٬ که با یکسانسازی فرهنگیبه دست آمده است. در ایران نباید فرزندان را از زبان مادری محروم کرد٬ کسی که با زبان مادری سخن نگوید نمیتواند زبان دیگری را درست بیاموزد.»
آیا این استاد انسان شناسی دانشگاه تهران راست و درست میگوید؟
برپایهی دانشنامههای سیاسی ملیگرایی یا ملتباوری «نوعی آگاهی جمعی است که ریشه در حس همبستگی و یگانگی از اشتراکات در عواملی مانند زبان٬ دین٬ رسوم و سنن٬ ارزشهای اخلاقی٬ نمادهای تاریخی و فرهنگی و وفاداری به سرزمین مادری داشته که میتواند زمینهساز دفاع از آن در برابر یورش بیگانگان و میهن دوستی گردد».
ملیگرایی برآیند اندیشههای نوگرایانه ( مدرنیته) است که برجستهترین ویژگی آن وفاداری به ملت و دلبستگی به آب وخاک میباشد ازاینرو در آغاز با بینش مردمسالارانه نقشی برجسته در بیداری « افکار عمومی» و مبارزه با خودکامگی و بهرهکشی بیگانگان داشته است که باید از انقلاب بزرگ فرانسه٬ استقلال هند٬ ملی شدن کانال سوئز٬ انقلاب الجزائر٬ انقلاب مشروطه٬ ملی شدن نفت در ایران٬ و……. یاد کرد.
اما نژادپرستی یا راسیسم با باور به «نابرابری نژادها٬ برتری ژن و وراثت نژادی ٬ میان ویژگیهای نژادی٬ درجه هوشمندی و آفرینشهای فرهنگی گروههای بشری رابطهیی مستقیم قائل است».
گوبینو در کتاب نابرابری نژادهای انسانی و استوارت چمبرلین در کتاب بنیادهای قرن نوزدهم از پیشروان این نگرش هستند. از این رو پدیداری دولتهای آلمان نازی و آفریقای جنوبی را باید در همین راستا جستجو کرد.
بنابر آنچه گذشت ملیگرایی و نژادپرستی هیچگاه «یکی» نبوده است. اگر چه گاه این دو با یکدیگر پیوند خورده و جنگ را پیریزی نمودهاند٬ اما فراموش نکنیم که تندروی نه تنها در ملیگرایی که در هر اندیشه و رفتاری همچون دینباوری٬ قومگرایی٬ اقتصاد و…
نیز میتواند چالشبرانگیز شود٬ چنانکه سرچشمهی جنگهای اول و دوم جهانی را نه در ملیگرایی که باید در زیادهخواهی کشورهای اروپایی در دستیافتن به دیگر سرزمینها در آسیا٬ آفریقا و آمریکا دانست.
آیا شوند(دلیل) جنگهای صلیبی٬ زدوخوردهای فرقهیی درپاکستان و هند٬ جنگهای قبیلهیی در آفریقا ملیگرایانه بوده است؟ آیا حجاج بنیوسف ثقفیکه از کشتار ایرانیان گرمابهیی از خون به راه انداخت ملیگرا بود؟ آیا محمود غزنوی که به فرمان خلیفه عباسی به بهانه گسترش دین ۱۷ بار به هند لشکر کشید٬ ملیگرا بود؟
یادمان باشد برجستهترین ویژگی ملیگرایی ایرانی نسبت به سایر کشورها٬ آمیختگی آن با دین است. خیزش ابومسلم٬ المقنع٬ سنباد، بابک خرمدین ٬ حسنصباح٬ ٬ آلبویه٬ سربداران و…نمونههایی از آن هستند.
در ۲۰۰ سال گذشته در همهی رویدادهای سیاسی مانند کشتن گریبایدوف نماینده روسیه در تهران٬ جنبش تنباکو٬ مشروطیت٬ ملی شدن نفت و انقلاب سال ۵۷ ایرانیت و اسلامیت در کنار هم بودهاند. در جنگ هشت ساله جوانان این مرز وبوم با سربندهای « یاحسین»و « یا مهدی ادرکنی» برای آزادسازی خرمشهر٬ آبادان و… روانهی جبهه میشدند.
از همینرو شهید مرتضی مطهری در کتاب تاریخ کمبریج میگوید: « ایرانیت و اسلامیت همچون دو بال در کالبد تشیع در توسعه بخشی تمدن اسلامی نقشی بسزا داشته است». عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر کشور دولت روحانی نیز در نخستین آدینهی آذر۹۷ در کردستان گفت:«دو عنصر ایرانیت واسلامیت همه مردم کشور را همیشه متحد نگاه خواهد داشت».
فارسیخوانی و فارسیدانی هیچگاه زبان ویژهی یک گروه یا تیرهیی به نام فارس نبوده٬ همهی مردم بدان گفتگو کرده ٬ آرمانها و آرزوهای خویش را ابراز کردهاند.
از اینرو آفرینشهای سیاسی ٬ فرهنگی و اجتماعی از فرمان کورش هخامنشی تا فرمان پایهگذاری مشروطه به دست مظفرالدینشاه و ازداستانهای یادگارزریران و درخت آسوریک در پیش از اسلام تا شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ به زبان فارسی بوده است.
یادمان باشد شناسه( هویت) ملی که از دیرباز ارزشمندترین ابزار هبستگی و ماندگاری ایرانیان به شمار آمده٬ در ساختار زبان فارسی بالیده و نژادهای دیگر را در خود دگرگون کرده است.
چنانکه غزنویان و سلجوقیان ترکنژاد٬ فارسی را زبان رسمی و دیوانی خود برگزیدند.٬ در دربار غزنویان بیش از ۴۰۰ تن چکامهی فارسی میسرودند٬ ملکشاه سلجوقی نیز خود به فارسی چامه میسرود٬ فرزندزادگان او یعنی سلاجقه روم نامهای کیقباد٬ کیخسرو و کیکاوس را بر خود نهادند و همینها بستر گسترش زبان فارسی را در دربار سلاطین عثمانی فراهم ساختند تا جایی که تا سدهها «فارسی» زبان دیوانی آنان بود.
سلطان سلیم اول و سلطان سلیمان خود با تخلصهای «سلیمی» و « محبی» چکامه فارسی میگفتند.
مغولان نیز اگر چه با جنگ و خونریزی آمدند اما دیوانسالاران ایرانی با راه یافتن به دستگاه آنان با رسمی کردن زبان پارسی فرهنگ ایرانی را به جایگاه بلندی رساندند.
به گونهیی که خانان مغول گاه به زبان فارسی سکه زده و با این خط و زبان به سران کشورهای دیگر نامه نوشتند٬ پاسخ گیوکخان به پاپ اینوسان چهارم ومنگوقاآن به پادشاه فرانسه نمونههایی از آن است.
تیموریان نیز چنین بودند٬ شاهرخ فرزند وجانشین تیمور آن چنان دلبسته فرهنگ ایرانی بود که با بنیاد «مکتب هرات» نگارگری و خوشنویسی را به اوج رساند.
اگر روزی آنگلامرکل بر خود بالید که جنگزدگان سوری٬ عراقی٬ کرد و افغان به جای مکه ٬ آلمان را برگزیدهاند٬ ایران از سپیدهدمان تاریخ همیشه سرزمین آرمانی برای آوارگان بسیاری از سراسر گیتی بوده است.
کیست که نداند ما نخستین کسانی بودیم که از روزگار اشکانیان به صابیین مندایی و ترسایان سریانی که از آزار یهودیان به تنگ آمده بودند پناه دادیم.
درسال ۱۹۱۴میلادی کردها٬ آشوریها و ارامنهی زیادی را درپی «نسلکشی» جنبش ترکهای جوان عثمانی پذیرفتم.
به هزاران لهستانی خسته از اروپای جنگزده آنچنان در ایران خوش گذشت که نه تنها پس پایان جنگ دوم جهانی به زادگاه خویش بازنگشتند که بسیاری از دختران آنان به همسری مردان ایران درآمدند.
سال ۵۹ در حالی که خاک سپندینه ( مقدس) ما در همهی نوار مرزی به دست ارتش عراق لگدکوب شده بود٬ دولت و ملت نیز با انبوهی از گرفتاریها روبرو بودند اما همتباران افغان را از شرق و پناهجویان سیاسی عراق را از غرب پذیرا شدیم.
آیا بهکار بردن واژگان«نژادپرستی» برای ایرانیان با چنین پیشینهیی سخنی ناروا نیست؟ چرا ایرانیان را نژادپرست میخوانیم چون فردوسی فریاد زد:
« هنر نزد ایرانیان است و بس»
نظامی گنجوی نیز سرود که:
«همه عالم تن است و ایران دل»
این را که دیگران نیز بارها یادآوری کردهاند آیا یادمان رفته که ابنخلدون در سده ۸ قمری گفت: «تنها ایرانیان به کار حفظ دانش و نوشتن کتابهای منسجم علمی میپرداختند٬ اگر دانش در بالاترین نقاط آسمان آویخته باشد٬ ایرنیان به آن دست خواهند یافت».
یا هگل در سدهی ۱۹ میلادی باور دارد که« تاریخ جهان با ایران آغاز میشود» چرابرخی میکوشند تا چهرهیی تیره و ناراست از جایگاه اقوام در ایران نشان دهند؟
آیا برگزاری هرساله جشنواره موسیقی نواحی در کرمان٬ جشنواره نمایش آیینی در کرمانشاه٬ برپایی همایش فرهنگی اقوام ٬ ارجگزاری شبکههای استانی به گویشها و انتشار رسانههای دوزبانه نشانی از نگاه کارگزاران کشور به نقش ارزنده خرده فرهنگها نیست؟
پروین اعتصامی و شهریار آذری٬ معینی کرمانشاهی کرد و قادربخش آبسالان بلوچ همگی دوزبانه بودند اما در کنار زبان مادری٬ ماندگارترین چکامهها را به فارسی سرودند.
صمد بهرنگی آذری بود اما در دههی چهل زیباترین کتابهای کودک ونوجوان را او نوشت. مگر حمید مهرآرا عرب خرمشهری نبود چگونه در تئاتر ایران شکوفا شد؟ رضا فیاضی و مهدی یراحی نیز..
اگر در ایران دوزبانه بودن بستری نابرابر و ستمگرانه از سوی فارسها ساخته بود٬ رضا عامری٬ شهروند عرب آبادانی میتوانست پیشرفت کرده ٬نامزد دریافت بهترین ترزبان ( مترجم) جشنواره یونسکوی شارجه گردد؟ آیا معصومه عموری کارگردان جوان خوزستانی میتوانست در جشنواره ملی تئاتر آیات خوش درخشیده٬ جوائز بسیاری را به دست آورد؟
اگر در ایران آنگونه که پانها میگویند شناسه اقوام نادیده گرفته میشود برای نمونه آیا جشنواره نمایش جهانی عربی برای پانزدهمین سال پیاپی میتوانست در دشتآزادگان برگزار شود؟
آیا در آبان گذشته نهمین دوره جشنواره «شعر رضوی » به زبان عربی میتوانست در شوش برپا شود ؟ اگر «فارسها» در پی برتری هستند چگونه امرداد۹۷ در جشنواره آواها ونواهای رضوی در مشهد گروه عربی میسان٬ گروه برگزیده شناخته شد؟
چرا برخی از بامدادان تا شامگاهان با دروغپردازی پیرامون اقوام در پی برانگیختن( تحریک) آنها هستند؟ چرا بعضی با ایرانستیزی در پی تنشآفرینی هستند؟ چرا کاستیها را قومی نشان میدهند؟ سود آنان در چیست؟ آیا آنان میخواهند مردم ایران را مانند یوگسلاوی پیشین به جان هم بیاندازند؟
آیا میخواهند مانند شوروی پیشین ایران را پاره٬ پاره کنند؟
آیا اینگونه گفتارها و کردارها مرده باد و زنده باد جوانانی خام و ناکارآموزده را به کف خیابان فراهم نمیسازد؟ آیا این سخنپراکنیها آشوبی دیگر همچون رویداد تلخ ۳۱ شهریور اهواز را پدید نمیآورد؟
باید بیگناهان دیگری مانند طاها اقدامی خردسال به خون کشیده شود؟ گمان نمیکنید این سیاهنماییها زمینهی یارگیری برای گروهکهایی چون الاحوازی٬ پان ترکها، نضالالعربی٬ کومله و….. آماده میکند؟
آیا این تلاشها یادآور سخن همایون یوسفی نماینده اهواز درباره « عقبهی» جداخواهان و نقش« فعالین» نیست؟
پانهایی که با نام تازهی هویتطلبی خود را سخت متشرع٬ ولایتمدار و انقلابی نشان داده٬ آیا فرمواش کردهاند که مقام معظم رهبری بارها گفتهاند: «منافع ملی باید با هویت ملی تطیبق داده شود نه اینکه هویتملی تابعی از موضوعاتی تخیلی تحت عنوان منافع ملی باشد».
«جوان ما باید با احساس هویت ملی رشد و تربیت پیدا کند» . آیا یادشان رفته که ایشان٬ هویت ملی ایرانی را بر پایه« زبانفارسی٬ مسلمان بودن٬ انقلابی بودن و عمق تاریخ ایران» دانسته که زبان فارسی «زبانی زنده٬ شیرین٬ و برخوردار از حکمت٬ معارف الهی و اندیشه مورد نیاز بشر است که حدود۱۲۰۰ سال ذخیره فرهنگی برجسته دارد»
مردم ایران اینروزها با کوهی از گرفتاریها روبرو هستند٬ دولت مردان نیز با دشمنان بسیاری دست و پنجه نرم میکنند از اینرو هازمان( جامعه) ایرانی بیش از هر کارزاری دیگر به همدلی و همراهی نیاز دارد.
چاره کار «فدرالیسم» آن گونه که حسن شریعتمداری میگوید نیست٬ چاره کار در «ملک مشاع» خواندن ایران یا« موزاییک رنگارنگ» و «لحاف چهل تکه»نامیدن آن نیست٬ زیرا مشاع واژهی حقوقی است که هرکس در سهم خود آزاد است هر کاری کند.این زبانزدها(اصطلاحات ) بیشتر نمایشگر جدا بودن و از هم گسیختگی است.
چاره ایران همچون گذشته تنها بهره بردن از هویت ملی برپایهی ایرانیت و اسلامیت است. قومگرایان٬ پانها٬ مارکسیستها و همهی دشمنان این سرزمین از گذشته پند گیرند. آنان باید در برابر شکوه تاریخ و فرهنگ ایران سرخم کنند و بپذیرند ایرانیان همیشه یک ملت همبسته و یکپارچه بودهاند.
ایران درخت تنومند و کهنسالی است که ریشهی در ژرفای تاریخ داشته٬ شاخ وبرگهایش٬ تیرهها و خردهفرهنگهای آن هستند٬ که همواره از ریشه جان و مایه گرفتهاند. این درخت٬ سایهساری در درازای تاریخ ساخته که تمدن جهانی بارها از آن سود جسته است.
به ایران بیاندیشیم که بیگمان فردا دیر است.
یارینامه:
*ایرانیان از دوره باستان تا دوره معاصر٬٬ همایون کاتوزیان
*جدال نور وظلمت( مبانی فرهنگ ملی)٬٬٬ علیاصغر خبرزاده
*ایران را از یاد نبریم٬٬ محمدعلی اسلامی ندوشن
*پایگاه اطلاعرسانی حوزه٬ سخنان رهبر انقلاب شهریور ۹۱
* خبرگزاری صداوسیما٬ سخنان رهبری٬ دی ۶۵
* سایت العالم. سخنان رهبری٬ خرداد۹۶
* کانال خبری تکوین٬ آبان۹۷
جناب آقای اشکان زارع مقاله به ایران بیاندیشیم را عالی نگاشته اید ایران زمین و به ویژه خوزستان پاره تن آن به فرهیخته گانی مانند شما افتخار می نماید آقایانی مانند ف.. و ا… دل در گروی چیزهای دیگر دارند ولی باید بدانند که آب در هاون می کوبند میهن دوستان اجازه نخواهند داد کسانی که با فرهنگ ملی ایرانیان سر ستیز دارند و فعالیت های مخرب شان کاملا شناخته شده است ، کوچکترین شانسی برای آسیب به فرهنگ داشته باشند از بخت بد این آقایان هرچه خود را به زمین زمان می کوبند روز به روز توجه مردم ایران به ارزش های ملی و فرهنگی خود بیشتر می شود
استاد فرهیخته و گرانقدر،بادرود به پیشگاهتان و سپاس بابت نوشتار( به ایران بیاندیشیم ) .من درپاسخ به سخنان دوره گردها وزبان به مزدهای نان به نرخ روز خور یک بیت از خداوند سخن سعدی شیرازی را یاد آور می شوم که فرموده است:
دلایل قوی باید و معنوی / نه رگهای گردن به حجت قوی. مانا باشی.