به گزارش تابا؛ به مناسبت سالروز ولادت حضرت مهدی(عج)؛ عصر امروز چهارشنبه ۲۵ اسفند نشست ادبی انجمن شعر غدیر با حضور جمعی از شاعران و نویسندگان در کتابخانه مشارکتی دکتر مرتضی سرهنگی شهرستان اندیمشک برگزار شد.
در این نشست شاعران اشعار و دکلمه های آئینی و اشعاری در وصف میلاد باسعادت حضرت مهدی(عج) قرائت کردند که برخی از این اشعار را در ادامه می خوانید.
دستهای دعابریده شدند
وقت رفتن رسیدوجاماندم
قاصدک بیخبرازاین طوفان
گفت دیشب کجارهاماندم
دستهای دعابه منت وصل
تاافقهای دورمی رفتند
قصه امانداشت پایانی
چشمهابی حضورمی رفتند
جاده درجاده شورمیریزد
وقت افتادن ازنفس باید
شهرزادی زکوه بیرون شد
عشق رانفرت ازعبس شاید
خون سرخی ازاین قلم بارید
واژه هایم همه عقیم شدند
عشق دردستهای من جان داد
قاصدکهای من یتیم شدند
دستهای دعابه سمت توبود
دستهایی که پشت درماندند
قصه ی مادرون پیله شکست
خنجری درحصارسرماندند
سارا طیبی
حضرت آقا بیا
بیاکه زخم های زمین درددارند
بیا که انسان برده انسان شد
بیا که جنگ بدون توتمام نمیشود
بیا که فاطمه عمری است انتظارمیکشد
روزی که سربازهای گمنام بهشتی تواذان خواهندگفت
مانمازصلح را دراورشلیم خواهیم خواند
لیلی صابری نژاد
——-
عمری به خماری گذراندیم، شاید که بیایی
دست از “می” و سجاده کشاندیم، شاید که بیایی
سر داده به انگشت اشارت عباپوش
یاری به گذاری نرهاندیم، شاید که بیایی
خون خورده ز هجران تو و چند صباحیست
خون از قدح دیده چکاندیم، شاید که بیایی
در مسجد و میخانه و در دیر و خرابات
یاران موافق بدواندیم، شاید که بیایی
چون بچه که با شور و هوس عقلپران است
پیکان زمان پیش کشاندیم، شاید که بیایی
حسین مرادی”باران”
——-
ای کاش از چنان قدرتی برخوردار بودم
که میتوانستم تمام غم هارا بسوزانم
تمام غصه هارا در دریا غرق کنم
تمام خشم هارا در بیابان رها کنم
و فقط حالی خوش میگذاشتم..
لبی خندان..دلی شاد..نگاهی پر از شوق
ای غم…
عروسک ها دلشان برای لالایی کودکان تنگ شده است
اسباب بازی ها دگر شوق ندارند..
دست بردارید از این همه غم و نفرت!
هرچه شاد تر زندگی ارام تر..
تو گر بخندی غم شرمش می اید نزدیکت شود
پس مخور غم دنیا را
که دنیا دو روز است و بس…
نگین سگوند علی کولی
——-
کدوم جای جهانی که
حالا هم رنگ پاییزم
توی این برزخ بودن
بهشت و دور میریزم
تا وقتی که چشای من
به عکست خیره میمونه
بدون جاتو نمیگیره
کسی تو مرز این خونه
تو از من دوری و بی تو
پر از تنهایی حالم
چقد دنبال تو گشتم
تو خطای کج فالم
می مونم تا تو برگردی
یه روزی توی این خونه
که حالا بی حضور تو
برام هم قد زندونه
یه زندونه که میدونه
باید تو حبس تو باشه
در سلولم و بستم
تا با دستای تو واشه
کلافه م کرده دنیایی
که افتاده میونه ما
تو اون گوشه من این گوشه
چقد بی رحمه این دنیا
مهدی نفیسی
——-
جنگ شروع شده بود
و من بزرگ شدم
همچنان که کفش های کودکی ام
به پایم گشاد بود !
ترس ، معلم سرخانه ی سر زده
در دلم فرش پهن کرده بود
سایه ها هرشب جیغ می زدند
مادرم صلح را در گره روسری می دماند و
روی سرمان مسح می کرد !
گوش هایمان را گرفتیم
ما هنوز کودک بودیم
ما به دنیا نیامده بودیم
که در عقده های جنگی خانه همسایه
خانه مان خراب شود !
ما به دنیا نیامده بودیم
که از شب های پرستاره به جرم
رقصیدن ناوگان های پرنده
چشم ببندیم !
ذوب شدیم
در شرجی خوزستان
جوانیمان آب رفت
در کابوس های شبانه ای
که ما را می جوید !
در بمباران هایی که آلارم بیداریمان بود
آخر …
وردهای مادران به بن بست رسید
معاهده امضا …
و جنگ در خواب های کودکانِ پیر
هنوز آب می خورد …
سهیلا قلاوند
——-
نشست انجمن ادبی غدیر پس از تعطیلات نوروزی سال ۱۴۰۱ نیز روزهای چهارشنبه هر هفته ساعت ۱۶ در کتابخانه مشارکتی دکتر سرهنگی برگزار می شود.