در دنیای امروز علوم سیاسی و جامعه شناسی نقد را ضامن تعدیل قدرت می دانند اگر قدرت سیاسی توسط جامعه مدنی و آحاد مردم نقد شود کمتر به سمت خودکامگی می رود طبعا الزامات نقد قدرت وجود نهادهای مدنی مستقل احزاب سیاسی، انجمن ها و گروه های ذی نفوذ و آزادی بیان در قالب تریبونهای آزاد و روزنامه ها و رسانه های مستقل می باشد و توده های غیرسازمان یافته و بی شکل در نقد قدرت سیاسی دچار مشکل می شوند و در صورت فقدان احزاب که نیازها، ضرورتها و اولویت های جامعه را تبیین می کنند.
وقتی که فشار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بر مردم وارد می شود گاها تبدیل به جنبش هایی می شود که ممکن است در صورت فقدان جهت گیری درست و فقدان رهبری از چارچوب خارج شود و آسیب های جدی به کل جامعه وارد کند، که تابحال مواردی شاهد آن بوده ایم.
در ذخایر فرهنگی و ارزشی و باورهای مذهبی خودمان هم به صراحت می توان از نقد قدرت نمونه هایی ذکر کرد از جمله اینکه شاید اولین کسی که رسما به عنوان حاکم نقد قدرت را علیه حاکمیت خود به رسمیت شناخت و بر آن اصرار ورزید امام و الگوی انسانیت حضرت امیر بود که در خطبه ۲۱۶ فرمود که «فأنی لست فی نفسی بفوق ان اخطیء» من بالاتر از آن نیستم که خطا نکنم.
یعنی من از خطا مصون نیستم و بدین صورت گریبان قدرت حاکم را بدست مردم می دهد آن هم بدست مردمی که هنوز تجربه نقد قدرت را ندارند و طبعا چارچوب ها را رعایت نخواهند کرد و هزینه این نقد ممکن بود کل نظام حکومتی و نظام باورهای سنتی آن زمان را به چالش بکشد اما حضرت با وقوف به وجود این خطرها ترجیح می دهد که حاکمیت خود را در معرض نقد مردم توده وارد بی شکل زمان خود قرار دهد.
دامنه نقد وسیع تر از آن است که تنها به نقد قدرت حاکم بسنده شود بلکه حضرت در خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه در وصف پارسایان نکاتی دارد که در اینجا مناسب این نوشتار تنها دو عبارت از این خطبه را می آورم در جایی می فرماید پارسایان کسانی هستند که «فهم لانفسهم متهمون» خود را متهم می کنند، خود را زیر سئوال می برند و «یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه» و به حق اعتراف می کنند، پیش از آنکه شاهد و گواهی بر کار آنها آورده شود، یعنی حضرت امیر هم نقد قدرت حاکم و هم نقد درون گروهی را بنیان می گذارد.
هرچند متاسفانه دیر شده است و بسیاری از جوانان به آموزه های دین جهت تبیین و تحلیل مسائل اجتماعی استناد نمی کنند و شاید حتی از آموزه های دینی عبور کرده اند اما من معتقدم راه نجات این کشور که باورهایش با دین اسلام درآمیخته است تاسی به فرموده این اسوه ها و الگوهای انسانی است.
بعد از این مقدمه گریزی می زنم به جریان اصلاح طلبی، تاکنون نقدهایی به جریان اصلاح طلبی وارد شده است از جمله نقد راهبردی مبنی براینکه با توجه به مشکلات ساختاری موجود اصلاح طلبی قادر به پیشبرد اهداف خود نیست. اما بحث من نقد اصلاح طلبی در استان خوزستان است که می تواند نمونه ای کوچک از کل جریان اصلاح طلبی در کل کشور باشد.
ناگفته نماند نمی خواهم به ساحت کسانی که صادقانه اهداف اصلاح طلبی را دنبال می کنند اهانتی کرده باشم. اصلاح طلبی در استان خوزستان دچار آسیب های جدی است و کار ویژه خود را از دست داده است.
معمولا در همه جای دنیا کنشگران سیاسی پس از ارزیابی سود و هزینه تصمیم در کنش جمعی می گیرند، یعنی کنشگر ارزیابی می کند که منافعش را به حداکثر و هزینه اش را به حداقل برساند اگر در یک ارزیابی سود و زیان برآورد کرد که سود بیشتر از هزینه است در کنش شرکت می کند اما آسیب جدی این است که کنشگر منافع خود را بر منافع اکثریت بلکه به ضرر اکثریت رقم بزند.
یعنی منافع و مصالح استان را فدای منافع شخصی خودمان بکنیم در حال حاضر آسیبی جدی که اصلاح طلبی در استان خوزستان را سخت به چالش می کشد این است که کنشگران بدون توجه به معیارها و شاخص های شایسته سالاری فردی که تناسبی با اهمیت، وسعت و تنوع و مطالبات بر خواسته از رای مردم ندارد به عنوان استاندار در مسند قدرت می نشانند و بعد وقتی متوجه اشتباه فاحش خود می شوند به دلیل تعصب جناحی و یا قومی و یا ملاحظاتی مصلحت جویانه سکوت می کنند و این رویه با کنشگران جوامع توسعه یافته و مدنی هیچ نسبتی ندارد.
جالب است یکی از کار ویژه های کنشگران استان دعوت مردم پای صندوق های رای است بدین گونه که سرخوردگی و نارضایتی مردم از وضع موجود و ترس از غلبه جریان مقابل و امید به آینده ای بهتر را تابلو می کنیم بعد از پیروزی به اعتماد مردم پشت پا می زنیم و استاندار ما دو دستی قدرت دولت را که عصاره رای مردم است تقدیم می کند، این حاتم بخشی قدرت دولت در هیچ زمانی بدین صورت نبوده و جالب تر اینکه، کنشگران سیاسی در قبال چنین وضعیت اسفباری سکوت کرده اند یا سکوت کرده ایم.
از اصلاح طلبان می پرسم چگونه می خواهیم به حیات سیاسی خود ادامه دهیم؟ چگونه می خواهیم دوباره با این مردم روبرو شویم و رای آنها را بگیریم؟ آیا مردم و رای مردم بازیچه منافع سیاسی و اقتصادی ماست؟ من اعتراف می کنم، لایق و سزاوار عظمت و بزرگی این مردم نیستیم، شاید این اعتراف رقیب را خوشحال کند، اگر نقد از درون باعث خوشحالی دیگران می شود، ایرادی ندارد از روزی می ترسم که مردم از اصلاحات هم عبور کنند و مضحکه عام و خاص شویم.
البته با چنین رویکردی از ما اصلاح طلبان خوزستان آن روز دیر نخواهد بود، چشمه هایی از آن تا بحال روشن شده است، ما به اعتماد و سرمایه اجتماعی مردم خوزستان لطمه وارد کردیم، شخصا سخت معتقد هستم راه نجات کشور و استان جریان اصلاح طلبی است و عصاره اصلاح طلبی شایسته سالاری و نقد از درون و تجدیدنظر در روند فعلی است اینکه خود را متهم کنیم و به حق اعتراف کنیم قبل از آنکه مردم از ما عبور کنند پس اشتباهات خود را سریعا اعتراف و آنها را اصلاح کنیم.
حسین ملک خدایی
کارشناس استانداری خوزستان