کارنامه ی هنر و عظمت دفاع مقدس/محمدسعید بهوندی
  • امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : 25 - ربيع أول - 1447
  • برابر با : Wednesday - 17 September - 2025
3

کارنامه ی هنر و عظمت دفاع مقدس/محمدسعید بهوندی

  • کد خبر : 45972
  • 01 مهر 1397 - 14:52
کارنامه ی هنر و عظمت دفاع مقدس/محمدسعید بهوندی

هر وقت آمدم‌ تا‌ در موضوع دفاع مقدس مطلبی را با نگاه نازک بین شما مخاطبان آگاهم آشنا سازم، کلمات و عبارات و جملات با من سر ناسازگاری گذاشته و به وقتی دگر حوالتم داده اند. با اینکه خود طعم فراز و فرود ها، شب و روزها، بیم و امیدها، لبخند و اشک ها، آتش […]

هر وقت آمدم‌ تا‌ در موضوع دفاع مقدس مطلبی را با نگاه نازک بین شما مخاطبان آگاهم آشنا سازم، کلمات و عبارات و جملات با من سر ناسازگاری گذاشته و به وقتی دگر حوالتم داده اند. با اینکه خود طعم فراز و فرود ها، شب و روزها، بیم و امیدها، لبخند و اشک ها، آتش و دودها و مهر و کین های این حماسه ی نادر هشت ساله را با تمام وجودم احساس نموده ام، ولی جرأت نوشتن بر من سخت شده است.

 

نمی دانم چه رازی‌ در این سودا نهفته است که هر چه می گرد م کلمه پیدا نمی کنم. کانه تخم کلمه خشکیده است و من باید برای بیان آن عظمت پنهان شده در لابلای مظلومیت خویش، فقط نگاهی به پشت سر بیندازم و اشک حسرت جاری سازم و دائما شک کنم که خوابم یا بیدار!.

 

هشت سال، و نه، بلکه نود و شش ماه، و نه، بلکه هشتصدو شانزده هفته، و نه این، بلکه دوهزار و نهصد و بیست روز، و نه حتی این هم، بلکه هفت هزار و هشتاد ساعت، و بازهم نه، بلکه هر کس بخواهد تنها فقط منصفانه و نه داوری کنجکاوانه تر، عظمت این دفاع را به قضاوت بنشیند، باید عدد تمام کسانی را‌ که بعنوان رزمندگان جبهه های نبرد، افتخار حضور ‌در آن را داشته اند، در تمامی این ساعات که نه، بلکه ثانیه ثانیه هایش ضرب کند تا شاید وقتی گفته می شود؛ عظمت دفاع مقدس، اندکی دریابد یعنی چه!

 

تازه این تنها بخشی از آن ثانیه های بیم و امید است و آنسوی ماجرا خانواده هایی که هر شب و روز با مارش جنگ بیدار می شدند و به خواب می رفتند و منتظر خبری از عزیزانشان بوده اند و یا در صف بدرقه ی نور چشمانشان در سرما و گرما، برف و باران و بوران ایستاده بودند. من به بخش لجستیک، فرماندهی، طراحی، آموزش، اعزام، تدارکات، تبلیغات، پشتیبانی، کمک های مردمی، تشیع و تدفین شهدا، آزادگان و… نمی پردازم، چون اینها همه به دریایی از آمار صحیح و دقیق نیازمند است.

 

ولی همین مقدار از یادآوری نشان می دهد که، ملتی باید خود مصمم و اسطوره و اسطوره پرور باشد تا بتواند چنین واقعه ای‌ را که به افسانه بیشتر شباهت می نمایاند تا واقعیت، به منصه ی ظهور برساند.

 

ملتی با تمام دارایی های مادی و معنوی اش، بدون داشتن یک روز تجربه در جنگ و فقط با اتکاء و اعتماد به فیض لایزال پروردگار و جوانان مؤمن، عاشق و مصمم خویش، یکی از بزرگترین حماسه ها و تراژدی های بشریت را در قرن بیستم بنام« هشت سال دفاع مقدس » رقم می زند. و همه ی آنچه را که در مقدمه ی این عظمت ناشناخته آورده ام، بهانه ای است برای این سخن پایانی ام که همچون خاری در چشم و استخوانی در گلو بعد از پایان جنگ همچنان با خود به همراه دارم:

 

به هیچ وجه نمی خواهم تا زحمت ها و خدمات هنرمندان عزیزمان را‌ در پرداختن و ساختن آثار هنری: خط، نقاشی، مجسمه سازی، تأتر، سینما، سریال، مستند و…در خصوص این عظمت گفته شده را نادیده انگارم و یا خدای ناکرده همه ی آنچه شده است را بی مقدار تلقی نمایم.

 

خیر، حاشا و کلا! اما وقتی به آثار مثلا سینمایی کشورهایی که یک دهم و شاید کمتر از ما در کار دفاع از موجودیت مادی و معنوی شان اسلحه به دست نگرفته، سختی نکشیده، کشته و معلول نداده اند ولی اینچنین آثار هنری شان دهها سال است که همچنان دست به دست می چرخد و در سالن های نمایش عالم به معرض نمایش در می آید، پس آنگاه به همچو منی که از نزدیک آن حماسه های افسانه وار را دیده ام حق بدهید که آه از نهادم بر آید، وقتی که می بینم به نسبت آنها اثر قابل عرضه ای ندارم.

 

غصه ی من و امثال من کاشکی در همین حد متوقف می شده است نه! متأسفانه در عوض مشاهده می نمایم، نزدیک به دو دهه است که درتمامی آثار تلویزیونی مملکتم رقابت بر سر این است که چگونه دعواهای زنان و شوهران را در پستوهای خانه هایشان در زوایای مختلف به نمایش درآورند تا قهقه ی بیشتر و بلندتری در پای این جعبه ی جادویی شکل بگیرد.

 

آنهم به چه قیمتی! به قیمت گفتن و شنیدن انواع توهین ها، بی احترامی ها، دهن دریدگی ها، خنک بازی ها و… که نه با فرهنگ اصیل، باورهای دینی و نه با هنجارهای جامعه ام سازگاری دارند. میخواهم بدانم مگر درچند درصد خانواده های ایرانی چنین جنگ و دعواهایی برقرار است؟! و یا چند درصد خانواده های ایرانی با چنین ادبیات سخیفی با هم گفتگو می نمایند؟!

 

آیا درآمد زایی و پول تا این حد مهم و حیاتی است که اخلاق و ادب را هم به ثمن بخس اینچنین بنام هنر، ناشیانه و عامدانه به حراج بگذاریم و بدتر از آن به تماشا نشسته و مستانه وار بر این واقعه بخندیم و بخندانیم!؟ شادی و نشاط جامعه مهم است و باید هم مهم تلقی شود. من خود از کسانی هستم که تاکنون مطالبی‌ را در خصوص خطر کمبود شادی و نشاط در جامعه و وجوب آن نگاشته ام، اما از چه راهی و به چه شیوه ای؟ آیا عملا این همان فلسفه ی مارکسیسم نیست که؛ « هدف وسیله را توجیه می کند »!.

 

امیدوارم در این مطلب توانسته باشم، بخش اندکی از نگرانی ها و دل مشغولی های همنوعانم را که دغدغه هایی همرنگ من در حوزه های هنر به طور اعم و آثار نمایشی بطور اخص دارند، پوشش داده باشم و در انتها دست هنرمندان اصیل، شریف و اخلاق مدار کشورم را که برای خلق و عرضه ی آثارشان، تنها چشم به گیشه ها ی فروش نداشته و ندارند، فشرده و با افتخار می بوسم و بر دیده های بهت زده ام می گذارم.

 

 

لینک کوتاه : https://tabakhabar.ir/?p=45972

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.