که ایم و کجاییم؟/ عبدالحسین حاج سردار
  • امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : 26 - ربيع أول - 1447
  • برابر با : Thursday - 18 September - 2025
4

که ایم و کجاییم؟/ عبدالحسین حاج سردار

  • کد خبر : 82451
  • 07 خرداد 1399 - 8:58
که ایم و کجاییم؟/ عبدالحسین حاج سردار

که ایم و کجاییم؟ چه می گوییم و در چه کاریم؟  نگاهی به بولتن درس گفتارهای سینماتک موزه هنرهای معاصر تهران،کارگاه نقد فیلم-به روایت سعید عقیقی به بهانه بازنشر آن در فضای مجازی     اشاره    از مجموعه درس گفتارهای سینمایی که درسال ۱۳۸۵درموزه هنرهای معاصرتهران برگزار می شده؛ کارگاه دو روزه ای توسط […]

که ایم و کجاییم؟ چه می گوییم و در چه کاریم؟  نگاهی به بولتن درس گفتارهای سینماتک موزه هنرهای معاصر تهران،کارگاه نقد فیلم-به روایت سعید عقیقی به بهانه بازنشر آن در فضای مجازی

 

  اشاره 

 

از مجموعه درس گفتارهای سینمایی که درسال ۱۳۸۵درموزه هنرهای معاصرتهران برگزار می شده؛ کارگاه دو روزه ای توسط نویسنده و منتقد ارجمند، آقای سعیدعقیقی تحت عنوان کارگاه نقد فیلم برگزار شده، که متن جلسات و سخنان ایشان درقالب یک بولتن به چاپ رسیده است. هر چند این جلسات در سالهایی نسبتا دور برگزار شده و قطعا مطالب مطروحه در آن، نمی توانسته بی پاسخ و بی واکنش (یا به قول خود استاد و مدرس ارجمند،منفعلانه) باشد.. و چه بسا پاسخ هایی هم در پی آن بوده است (که البته ما مطلقا از آن بی خبریم!) اما مطلبی که درپی می آید، واکنشی است از یکی از خوانندگان فعلی آن، در زمان دیده شدن کتاب مذکور.

 

در کارگاه موردنظر، مباحثی در زمینه ی نقد علمی، نگره ی مولف، مفاهیم ارجاعی در فیلمها، و نقد ساختاری ، ارائه شده که انصافا همگی جالب، مفید، متکی بر سواد علمی و (البته) نمایانگر دیدگاه های شخصی مدرس محترم هستند که در اینجا هیچکدام، موضوع این مطلب نیستند.

 

  اما در بخش پایانی این جزوه، با عنوان آسیب شناسی نقد فیلم در ایران ، مدرس محترم، با رجوع به سینمای دهه های۳۰ و۴۰ و فضای نقدنویسی آن دوران، اشارات صریح و بی پرده ای به چند نویسنده و منتقد صاحب نام آن دوره، با ذکر نامها: (شمیم بهار،کیومرث وجدانی، پرویزدوایی، پرویزنوری) نموده اند که پس از رد و زدن مهر ابطال بر شیوه های نقد نویسی آن دوران و همگی این اشخاص (البته با اندکی اغماض وتایید مختصر و بزرگمنشانه ی یکی ازآنان)، با استفاده از کلمات و تعابیری دور از انصاف نسبت به علایق وگرایش های نویسنده ی دور از وطن و دور از هیاهویی مانند پرویزدوائی سخنانی برای جمع جوانان حاضر در آن جلسه بیان نموده اند که (همان گونه که ذکرشد) معلوم نیست چه واکنشی داشته است!

 

در ادامه، پس از نام بردن از دوایی و دوستان با تعبیر فراکسیون هیچکاک و اشاره به بحث وجدل قدیمی و به موزه ی تاریخ سپرده شده ای مانند روشنفکر و غیره (درآن دوره)، با ذکر نام ایشان (که البته بارها به طرق گوناگون -نه از روی ضعف -گفته اند، هیچگونه رغبتی به پاسخ دادن به اینگونه اتهامات و حرفها ندارند) در کلاس درس خود فرموده اند:  مخدرهای تازه ای پا به میدان گذاشته اند، خاطرات خوش کودکی و سریال یکه سوار و… در ادامه؛ با استفاده از واژه های علمی و آکادمیکی چون ناخود آگاه بدوی و غیره، شاگردان خود را با اطلاعات فلسفی و روانکاوانه، انگشت به دهان؛ درحیرت مضاعف فروبرده وچنین نتیجه گرفته اند:  متاسفانه مطالعات سینمایی هرگز جایگاهی در فرهنگ سینمایی این دیارنداشته است و همچنین: هیچگونه فهم زیبایی شناسی در نقد فیلمهای محبوب آن منتقدان نمی بینیم(که البته ایشان ندیده اند).

 

بعد هم که با اشاره به چند فیلم جریان ساز سینمای ایران از جمله گنج قارون (ازسویی) و قیصر (از سویی دیگر)، با ابراز نظر و نتیجه گیری های شخصی، دوباره با همان لحن تحقیرآمیز می گویند: بقال سرکوچه و فلان نویسنده و منتقد، در ابراز نظر نسبت به فلان فیلم، متفق القول بوده اند(!)

 

هر چند به احتمال فراوان،  بقال سرکوچه انسانی شریف و زحمتکش ( و چه بسا صاحب فکر و نظر، و به دور از تبختر و خودبزرگ بینی) هم باشد! اما آشکار است که هدف مدرس با ادب و با سواد محترم کارگاه مربوطه، تنزل شان یک نویسنده وسینمایی نویس مطرح و مهم دهه ی ۴۰ برای مستمعان جوان و (به قول خودشان دچارضعف حافظه ی تاریخی)درکلاس درسشان بوده است!

 

  اما باید به ایشان (که البته از بسیاری جهات نسبت به منتقدان صاحب مسند سیمایی _که اتفاقا فتواهای صریح و تاق و جفتشان معروف است و در گلایه از نبود نقد علمی در ایران فقط حرفش را می زنند_، از پشتوانه علمی قابل قبولی برخوردار است) چنین گفت:  جناب استادی که در هزاره ی بیست و یکم و در عصر پیشرفتهای ثانیه ای علم و تکنولوژی زندگی می کنید و به مدد ارتزاق از اینترنت در دهه های پر سرعت اخیر ودسترسی آسان به هزاران آرشیو فیلم و نقد و مجلات و و وبسایت و…. ریز و درشت، استادی به روز شده اید و دیگر هیچکس را ازقدیم و ندیم داخل آدم و داخل موضوع نمی دانید، و با این لحن، سهم بزرگان نیم قرن پیش این عرصه، که با همان امکانات محدود فیلم می دیده اند وقلم می زده ند، را بی مقدار جلوه می دهید و برای نورسیده های این ملک، نسخه ی نقد استراتژیک و روانشنانه می پیچید، بدانید که سینما و هنر، تیول هیچکس نیست.

 

بهتر است اندکی انصاف داشته باشید و عینک دید این زمانی را برای تحلیل موقعیت های آن زمانی به شیوه ی درست میزان نمایید.  بر هیچ تحلیل گر بی طرفی پنهان نیست که اشخاصی را که شما با عنوان دوایی و دوستان نام برده اید چه تاثیری دیرپای در حسن سلیقه و قدرت تشخیص و درک سینمایی نسلهای پیشین داشته اند.

 

چنانچه به نوشته های حتی کوتاه دوایی در آن سالها در مورد فیلم های آن دوره در مجلاتی مانند سپید و سیاه، فیلم و هنر، فردوسی و… مراجعه کرده باشید ( بعید می دانم آنها را دیده باشید) می بینید که چگونه تفاوت سینما و ابتذال، فیلم با بیانیه های شعاری و …( آنهم در دوره ایی که اکثریت مخاطبان جدی سینما، مدافع فیلمهای امثال پونته کروو بودند به طوریکه دادن امتیاز پایین به فیلمی مانند کوییمادا_در ایران شعله های آتش_کفری نابخشودنی بود) اما در نگاه ژرف دوایی، ((سینما)) با بیانیه های شعاری تفاوت داشت و این ویژگی را همانگونه که گفته شد در مختصرترین نوشته هایش جاری بوده و همچنان ادامه دارد.

 

  اما در وهله ی نخست این را بگویم که دیدگاه و مواضع هیچ انسان خردمندی در گذر زمان ثابت نمی ماند و دائم تکامل و تکوین می یابد(هر چند ممکن است دراصول ثابت بماند). اشکال شما و دوستان منتقد دیگرتان (از لفظ فراکسیون اجتناب می شود) این است که تاریخ معاصر و آدمها و آثار قلمی و قدمی آنها را در قرن و نیم قرن گذشته، به صورت فریز شده می بینید و فکر می کنید تکامل تدریجی دیدگاه ها و نگرشها (به تبع تکامل علوم و هنرها) فقط شامل حال خودتان شده و می شود!

 

و همه ی ایرادها و ضعف ها ها را برسر افراد و آثار افرادی خراب می کنیدکه درحال حاضر امکان دفاع از مواضع خود و یا توضیح آنها را ندارند.  زنده یاد کیارستمی، زمانی(بعد از اعلام انصراف از حضور در جشنواره ها و به دنبال آن شرکت مجدد در جشنواره ای)، گفت: فقط احمقها بر سر مواضع خود ثابت می مانند و به هیچ وجه نظر خود را تغییر یا اصلاح نمی کنند(نقل به مضمون).

 

  بله قانون تغییر و تکامل هم انحصاری نیست! پس در واقع این یک جنگ نابرابر یا یک مسابقه ی تک نفره است که بازیکن و برنده و داورش یک نفراست. اما افسوس که تماشاگرش هم یک نفرنیست! بلکه انبوهی ازجوانانی هستند که به قول شما حافظه ی تاریخی قابل اتکایی ندارند و چه بسا مرعوب تحلیل ها و آرای غلاظ و شداد این و آنی می گردند که بسیارخوب با کلمات جدید کنار آمده اند!   تازه آن آقای نویسنده ی شریف (پرویز دوایی) بارها و بارها فروتنانه گفته است که عنوان منتقد ارزانی خودتان!

 

و سالهای سال پیش(حدود ۴۵ سال) بطورکلی عطای آنرا به لقایش بخشیده و اکنون سالهاست درحیطه ی دیگری قلم می زنند (اگر بر انحصارطلبان گران نیاید) و حاصل آن کتابهای دور از هیاهوی ایشان است. اما زنهار از اینکه بخواهید نام ایشان را در حافظه ی سینمایی این ملک پاک یا مخدوش نمایید. چرا که اگر شما ودیگران در تاریخهای تحلیلی خود (چه با داور و چه بی داور)، نام چند نویسنده و منتقد نامدار را بیاورید، قطعاً یکی از آنها پرویزدوائی خواهد بود.

 

(چنانچه خود نیز نام برده اید) اما از انبوه و اکثریت نویسنده ها و منتقدان عصر بعد از دیجیتال(پسادیجیتال؟) شما دردهه های اخیر چه نامهای پرفروغی را سراغ دارید؟  راستی چرا در تحلیل و تقلیل منتقدان سینمایی پیش از خود (در آن دوره)، نامی از مرحوم دکتر هوشنگ کاووسی مبتکر واژه ی فیلمفارسی (که اتفاقا در رد سینمای قیصر با شما هم نظر بوده اند) نیامده است؟

 

اتفاقا ایشان هم به قول شما وارد عرصه ی فیلم (؟)ساختن هم شدند اما از چنین شخص مهمی در تحلیلتان سخنی بر زبان نیاوردید!  شما نوشته های سینمایی دوایی را عاشقانه هایی برای سینما نام برده اید. بسیارتعبیرزیبایی است!

 

هر چند به احتمال زیاد منظور، اشاره به چند نوشته ی مشخص از ایشان در مورد چند فیلم مشخص (ازجمله سرگیجه) می باشد، و قطعا کل نوشته ها را در برنمی گیرد. اما اگر در این مفهوم دقیق شویم، می بینیم که یک نویسنده باید به درجه ی بالایی از عشق و شهود برسد تا بتواند با قدرت قلم خود، در برابر یک اثر هنری و همنشینی با آن، یک عاشقانه خلق نماید که سالهای سال در اذهان بماند!

 

پس این نه تنها عیب نیست که امتیاز و افتخاری بزرگ است و ناشی ازنگاه زیبا و منزه و شریف انسان است،که سینما و هنر و همه ی عرصه هایش چیزی نیست جز همین نگاه نجیب وعاشقانه.  راستی (بار دیگر از این کلمه استفاده می شود) شما دراحکام صریح خود نسبت به سینمایی نویسان دور و نزدیک، چه نامی برای نوشته های شاعرانه ی آقای بابک احمدی در کتاب خوب تصاویر دنیای خیالی، پیرامون فیلم‌های میزوگوشی، ازو، درایر،  وندرس و دیگران می گذارید؟

 

و(بازهم راستی) درانتهای کارگاه، خودتان چه تحلیل عاشقانه وزیبایی ازفیلم ورای ابرها ی آنتونیونی ارائه فرموده اید (آنهم پس از انتقاد ضمنی از تعبیر و تاویل گرایان در نقد نویسی) جدا لذت بردیم!  و در پایان هم جمله ی معروف و مشابهی از شمیم بهار را در وصف سینمای آنتونیونی به کاربرده اید.

 

_ شاید هم تصادفا_ نگارنده به یاد دارد این جمله ورد زبان سینمادوستان آن دوره بود. جمله ای که در پایان نقد فیلم الدورادو توسط شمیم بهار (که اتفاقا وی را نیز در هم نظری با بقال سرکوچه، نواخته اید!) اما هر چه هست (این حرفها هیچ ربطی به آن چیزی که به نام مرید و مرادی از آن یادکرده اید- تا از پیش، هرنوع واکنش احتمالی خوانندگان خنثی گردد- ندارد.

 

اما افسوس که در این سالها کلماتی از این دست، بر اثر تکرار ملال آور در صداها و سیماها و همایشها و جشنواره های ریز و درشت، بر سکوها و صحنه های تعارف و تمجیدهای ظاهری، آنچنان -درچشم جوانان- از معنا تهی و از سکه افتاده،که برای حذف کامل آن، -حتی در موزه های معاصر-، تنها تلنگری کافی است!)، بله هر چه هست، این است که قضاوتها منصفانه و برابر باشد و تصویر مثبت آدم ها را در تاریخ و چشم نسل های بعدی مخدوش نکنیم.

 

___________________  *عنوان مطلب: برگرفته از شعری از احمدشاملو   ** به هرحال سینما کمابیش همین است که در فیلم های هاکز می بینیم شمیم بهار-مجله ی فردوسی-دهه ۴۰-  به هرحال سینماکمابیش همین است که درفیلم های آنتونیونی می بینیم سعیدعقیقی_موزه هنرهای معاصر_ دهه ی۸۰

 

 

لینک کوتاه : https://tabakhabar.ir/?p=82451

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.