سال هاست که با قهرمانان مقاومت فرانسه در طول جنگ جهانی دوم ، در مقابل ارتش اشغالگر آلمان از طریق سینما آشنا شده ایم ، پارتیزان هایی را روی پرده سینما دیده ایم که به خاطر نجات کشور از چنگال بیگانگان ، جان برکف نهاده و تا مرز مرگ پیش رفته اند .
زمانی که فیلم “توهم بزرگ “ساخته” ژان رنوار” روی پرده آمد ، تماشاچیان برای شخصیت اول فیلم که در دل تاریکی شب و زیر هاله ای از نور پرژکتور های گردان آلمانی مورد هدف قرار گرفت ، دل سوزاندند ، زمانی که فیلم “ارتش سایه ها “ساخته” ژان پیر ملویل “را دیدیم ، برای قهرمان اول فیلم کلاه از سر برداشتیم و در دل ، “ژنرال پتن “و حکومت دست نشانده اش “ویشی ” را به خاطر خیانتی که به مردم فرانسه کرده بود ، نفرین کردیم و آنها را خائن دانستیم .
همه این آگاهی ها را از طریق پرده سینما به دست آوردیم، لذا می توانیم بگوئیم سینما در ساختن ذهنیت تماشاچیان نقش بسزایی را ایفا می کند و اگر فیلمساز صادق نباشد ، تاریخ را تحریف کرده و سفید را سیاه و یا بالعکس سیاه را سفید به مردم دنیا نشان می دهد .
سینمای فرانسه بعدازجنگ جهانی دوم (۱۹۴۵ تا ۱۹۶۰) به عنوان یک واقعیت تاریخی به ما قبولانده بود که مردم فرانسه از اشغال کشورشان به دست ارتش نازی ناراحت هستند و برای خلاصی از دست آنها ، اقدام به تشکیل نیروهای مقاومت و با عملیات پارتیزانی نموده اند ، اما با نمایش فیلم مستند “چشم ویشی” ساخته فیلمساز موج نو فرانسه “کلود شابرول” ، همه باورمان از این برهه تاریخی فرانسه فرو ریخت ، فیلمی را که “شابرول” در سال ۱۹۹۳ ساخته مستندی است با استفاده از فیلم های خبری باقیمانده از دوران حکومت ویشی ( ۱۹۳۹- ۱۹۴۴) .
در فیلم شاهد تلاقی دو طرز تفکر و یا بینش در مقابل حمله آلمان به فرانسه و پس از تسخیر قسمتی از آن سرزمین می باشیم، تفکر اول مربوط به “رینارد “، نخست وزیر وقت فرانسه است که اعتقاد به خروج از فرانسه و تشکیل نیروی مقاومت دارد و تفکر دوم مربوط به ژنرال پتن( فرمانده ارتش) است که اعتقاد بر ماندن و همکاری با ارتش آلمان دارد .
همانگونه که گفته شد ، سینمای فرانسه چندین فیلم در رابطه با طرز تفکر اول یعنی مقاومت و پایداری در مقابل ارتش آلمان ساخته است که اتفاقا فیلم هایی خوش ساخت و محکمی بوده و توسط فیلمسازان نامداری چون “ملویل” ، “رنوار” و….. ساخته شده اند ، اما در فیلم” چشم ویشی” شاهد حکمرانی ژنرالی هستیم ، متین ، منطقی و دلسوز میهن که از روی حس وطن پرستی و به خاطر نجات فرانسه از تخریب ، تن به حکومت وابسته به آلمان می دهد ، او می خواهد جانب قدرت برتر را بگیرد ، قدرتی که در آن برهه از زمان تقریبا دو سوم اروپا را فتح کرده بود و اگر جنگ به نفع آلمان خاتمه می یافت ، فرانسه نیز جزو کشور های پیروز بود ، در این صورت ژنرال “دوگل” که در آن زمان و بنا به باور نخست وزیر به عنوان وزیر جنگ دولت تبعیدی در خارج از فرانسه مبارزه می کرد ، چه وضعیتی پیدا می کرد ؟
در هر صورت” کلود شابرول” با فروریختن تمام باورهای تماشاچی و با استفاده مکرر از نمادهایی مثل پرچم و چهره های مصمم مردم ، به اثبات بینش ژنرال “پتن “پرداخته، ما حتی در پایان فیلم ، تسلیم و زندانی شدن ژنرال را به گونه یک قهرمان ملی شاهد هستیم و حاضریم برای احترام او به پا خیزیم.
ادامه دارد…
برای مشاهده بخش دهم اینجا را کلیک کنید.