سینمای فرانسه دارای آنچنان خصوصیاتی است که از سینمای سایر کشور ها قابل تشخیص باشد. فیلم پروانه ساخته سال ۲۰۰۳ “فیلیپو مویل”نیز فیلمی خاص و ناب از سینمای فرانسه است. سینمایی که از صحنه های خشن و جنسی (مختصات سینمای جدید هالیوود) دوری می گزیند و بیشتر روابط بین انسان ها را مورد نظر دارد، آدم ها در سینمای فرانسه، آدم های منطقی هستند. شمرده صحبت می کنند و سعی دارند حرف طرف مقابل را نیز بشنوند. در این سینما هرگز کسی برای به کرسی نشاتدن حرفش اصرار نمی ورزد ( حتی اگر این شخص سامورایی فیلم ژان “پیر ملویل” و سارق فیلم از نفس افتاده ژان لوک گدار باشد) شخصیت های فیلم های فرانسوی، گویی همه در یک مدرسه درس زندگی را آموخته اند، حتی اگر چه تفاوت سنی زیادی با همدیگر داشته باشند، هردو به زبان با همدیگر صحبت می کنند. عجله ای هم در کار نیست، “فیلیپو مویل ” نیز در همین جامعه رشد کرده و سینما را از فیلمسازان فرانسوی آموخته است و چه خوب آموخته هایش را در فیلم ” پروانه ” به کار برده است.
پیرمردی که عاشق جمع آوری پروانه است، قصد سفر چند روزه به کوهستان برای شکار پروانه ای کمیاب به نام ”ایزابلا ” می کند، از روی ناچاری، دختر بچه هشت ساله همسایه را که “الیزا” نام دارد و مادرش از فرط استیصال او را فراموش کرده و برای بردنش از مدرسه نیامده، همراه خود می برد.
این دو سفری اودیسه وار را شروع می کنند، در طول سفر هم پبرمرد از طریق اطلاعاتی که دختر دارد و هم دختر از طریق تجربه های پیرمرد به تکامل می رسند و زمانی که پیرمرد (ژولین) به اتهام دزدیدن دختر، توسط پلیس دستگیر می شود، این دختر است که همراه مادرش برای آزادی او به کلانتری می آید و پس از آزادی پیر مرد متوجه می شویم، هردو آنچه را که در طلبش بوده اند، یافته اند. آن چیزی که در دسترشان بوده اما خود از آن اطلاع نداشته اند. پیرمرد که به دنبال ” ایزابلا” ی پروانه بوده، شاهد از پیله در آمدن نوزاد آن که در خانه داشته می باشد و دختر نیز که به دنبال هم صحبت بوده، مادرش را که ” ایزابل ” نام داردمی یابد ( نکته جالب این رسیدن در هم نامی مادر و پروانه است)
کارگردان با انتخاب نام پروانه برای فیلم و استفاده تصویری از پروانه هایی که پیرمرد جمع آوری کرده، قصد نشان دادن زندگی بعضی از انسان ها را دارد که همچون پروانه، پیله ای دور خود تنیده و زمانی رهایی پیدا می کنند که شاید دیر شده باشد، به این جهت است که انسان ها نیاز به ارتباط با هم دارند، تا بتوانند از طریق آن از این پیله تنهایی رها شوند و آزادانه در آسمان زندگی پرواز کنند، هرچند شکارچیانی نیز ممکن است برسر راه آنها سبز شده و قصد شکارشان را داشته باشند، همان گونه که “ژولین” با اینکه به شکارچیان لعنت می فرستد و آنها را نابود کننده می خواند(صحنه شکار آهو در جنگل)، اما خود به بدترین شکل پروانه ها را نابود میکند، اما چه باک که او از پیله در آمدن آن ها را دوست دارد و از پروانه شدنشان لذت می برد، هرچند این زمان نیز کوتاه باشد.
ادامه دارد…
برای مشاهده بخش قبلی اینجا را کلیک کنید