یکی از کهن ترین و دلگشاترین باغستانهای انار موسوم به باغ رودبال دهستان ابوالعباس از توابع باغملک خوزستان در آتش سوخت ؛این باغ که در ۸۰۰ متری ورودی ابوالعباس قرار دارد در مساحتی بالغ بر ۶ هکتار و مشتمل بر ۱۲۰۰ درخت انار بین رودخانه و ۲ نهر بزرگ جدول آب قرار داشته و یکی از مناظر زیبا و بدیع منطقه توریستی ابوالعباس بوده است که از لحاظ قدمت عمری به درازای تاریخ داشته است ؛
متاسفانه این باغ دلگشاه و دلارام روز پنجشنبه ۲۵خرداد ۹۶ ساعت ۱۵ و ۳۰ دقیقه بنا به دلایل نامعلومی طعمه حریق شد و بیش از ۹۰ درصد آن در آتش سوخت. این آتش سوزی ویرانگر حدود ۸ ساعت ادامه داشت و تلاش اهالی خونگرم ابوالعباس در مهار آتش بی نتیجه ماند.
شدت آتش درساعات اولیه انچنان شدیدبودکه کاری ازدست مردم برنیامد. بعدازفروکش نمودن شعله های اتش که تا ارتفاع ۴۰متری زبانه می کشید ؛جوانان غیرتمند وارد عمل شدند و از سرایت آتش به باغات همجوار با ریختن اب و ایجادفاصله و برداشتن چوبهای خشک اقدام نمودند. عده ای صادقانه و خالصانه خود ر ابه آب و آتش زدند و با تمام وجود نسبت به مهار و نفوذ آن جانفشانی نمودند و عده ای هم به گرفتن فیلم و عکس سلفی مشغول شدند!!
بعد از یک ساعت؛ آتش نشانی می رسد با مخزن خالی و پرنمودن آن در تاسیسات آب ابوالعباس؟؟ زمان مفید بر باد رفت و حرکات نمایشی آتش نشانی کشک بود …..
از باغ ۶۰۰۰متری فقط خرمنی از خاکستر باقی مانده است
گفتی است طی هفته اخیر این دومین آتش سوزی مهیب است که باغات انار ابوالعباس را هدف قرار داده است زیرا روز چهارشنبه باغ برادران نظری هم به چنین سرنوشتی دچارشد ؛احتمال عمدی بودن این آتش سوزی ها محتمل است و اگر تدابیری اندیشه نشود احتمال تکرار چنین حوادث شومی محتمل است ضعف مدیریت در شهر باغملک بیداد می کند.
آیا دهستان ابوالعباس با ۱۴روستا و داشتن ساختمان آتش نشانی نباید مجهز به ماشین و تجهیزات لازم باشد…؟
متاسفانه تعلل واحد های امداد و آتش نشانی به دلیل نداشتن راه ماشین رو ره بجایی نبردـ اما با توجه به نزدیکی باغ مذکور به رودخانه و ۲ جدول بزرگ آب از طریق پمپ های لجن کش و ژنراتورهای دیزلی می توانستند شدت خسارت را به حداقل برسانند اما عدم مدیریت بحران و بروز نبودن امکانات آتش نشانی که در باغملک تبدیل به امری بدیهی و عادی شده است باز هم ناکارامدی را به رخ کشانید .
این باغ متعلق به مادر بزرگ من بود و بخش بزرگی از خاطرات کودکی من در آن باغ وسیع و مفرح رقم خوردند ؛ درختان انجیر و تاک هایی که روی درختان انار حلقه زده بودند و نغمه ها و ناله های مادر بزرگم که سالها پیش به آسمان رفته بود و باغ را برای دائی هایم باقی گذاشت و من هر بار که پای به دیار می گذاشتم به باغ مادر بزرگ می رفتم و با تک تک درختان حرف می زدم ؛ پای درخت توت که قطرش ۴ متر و بلندایش ۱۲ متر بود می نشستم و خاطرات آن پیره زن نجیب که کوه عاطفت و مهربانی بود را مرور می کردم
حالا آن باغ سوخت و سیل خاطرات شیرین کودکی من هم مشوش و مکدر شد
نفرین بر ان کس باد که باغ خاطراتم را طعمه ی آتش کرد…..
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که در جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیی شمع مزار خویش شد
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
آتش است
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد