یکی از نشانه های داشتن تفکر انقلابی در دانشجویان سال های ۱۳۵۰ دیدن فیلم های “کوستا گاوراس” فیلمساز یونانی الاصل فرانسوی بود. فیلم هایی مثل “زد” ، “اعتراف” و “بخش ویژه” با مضمونی سیاسی و انقلابی و با استفاده از ریتم تند موسیقی “تئودوراکیس” آن چنان روحیه انقلابی را تشدید می کردند که سینماهای عمومی اجازه نمایش آن ها را نداشتند و فقط در محافل دانشجویی و کانون های فیلم می شد آن ها را تماشا کرد، دولت نیز برای ایجاد شبهه و شکستن قدرت تصویر فیلم های یاد شده ، شایعه همکاری “گاوراس” با سازمان سیا و دست نشانده بودن او را ترویج داده بود.
اما در اوایل انقلاب و ایجاد فضای باز سیاسی، دوباره فیلم های “گاوراس ” مورد توجه قرار گرفت و هر کدام چندین بار در سینماها به نمایش درآمدند ، حتی موسیقی فیلم “زد “یکی از موسیقی های انقلابی تلویزیون شده بود و به مناسبت های مختلف پخش می شد.
گاوراس” فیلم “گمشده” را بر اساس داستان کتاب مشهور” تامس هاوزر” ساخته است ، داستانی که بر اساس یک واقعیت نوشته شده و “گاوراس ” با استفاده از بازی ماهرانه”جک لمون ” توانسته فیلمی جذاب و تفکر برانگیز بسازد .
ادهورمن ( جک لمون ) پدری معمولی و سر به زیر آمریکایی است که گذشته ای پر درد و رنج را در کارنامه زندگیش دارد، تازه ترین مشکل و درد سر او، پسر جوانش است که از نظر فکری فرسنگ ها با او فاصله دارد، ماجرای فیلم در سپتامبر ۱۹۷۳ و فردای کودتای نظامیان بر علیه حکومت مردمی سالوادور آلنده و در کشور شیلی می گذرد ، هرچند در فیلم همانگونه که در ابتدای فیلم آمد ، سعی شده اسامی محل ها و آدم ها به دلیل امنیتی تغییر داده شوند ، اما در همان صحنه اول هم مکان و هم آدم ها معلوم می کنند که کجا و چه کسی هستند .
پسر جوان که همراه با زنش برای چند روز به شیلی آمده اند ، در گیر روزهای کودتا می شوند ، آن ها راه بازگشت ندارند ، زیرا همه راه ها و فرودگاه ها توسط نظامیان مسدود شده است ، پسر جوان ( چارلی ) هم چون هزاران جوان دیگر گم می شود ، ادهورمن راهی شیلی می شود تا پسر گمشده اش را پیدا کند .
در این جستجو عروسش هم که دیدگاه سیاسی مانند شوهرش دارد او را همراهی می کند و سفر آن دو برای یافتن گمشده شروع می شود ، سفری طولانی و فرسایشی در دستگاه های عریض و طویل اداری و سیستم پیچیده دولتی ، این جستجو در عین حال برای آن ها خطرات سیاسی هم دارد ، نیرو های دولتی به آن ها به چشم موجوداتی مزاحم نگاه می کنند ، آنها اصلا دوست ندارند مورد سوال قرار گیرند .
“هورمن” و عروسش به همه جا می روند ، به سرد خانه های تلنبار شده از اجساد ، به استادیومی که جوانان را گرد آورده تا اعدام کنند ، همه جا را جسد پر کرده است ، اجسادی بی نام و نشان که معلوم نیست چرا کشته شده اند ، در طول این پی گیری ها و جستجو است که پدر بخت برگشته متوجه به این واقعیت می شود که دولتی که به شدت دوستش دارد (دولت آمریکا)، حقیقت را به او نمی گوید ، حقیقتی که دولت امریکا اصرار بر انکار آن دارد و این برای آن ها تابو شده است ، که ورود به حریم آن مرگ را در پی خواهد داشت ، همان کاری که پسرش انجام داد و با آتش بازی کرد و پرومته وار به ورطه نابودی کشانده شد . در نهایت نیز که مسئولین کشته شدن پسر را اقرار می کنند ، برای حمل آن به آمریکا از پدر پول درخواست می کنند ، پدری که اکنون دیگر سر به زیر و ساده نیست ، او نیز همان اطلاعاتی را دارد که پسرش قبل از انتقال آن ها به کشور های دیگر ، برای آن ها کشته شد.
نکته اصلی داستان فیلم ، آمریکایی بودن شخصیت های اصلی فیلم است ، زیرا عوامل کودتا به همین دلیل مجبور به پاسخگویی هستند ، هرچند که پاسخی نادرست و گمراه کننده باشد ، اما اگر هورمن شیلیایی بود و به دنبال پسرش می گشت ، چه اتفاقی می اقتاد ؟ اتفاقی که شاید بر سر هزاران پدری افتاد که در فیلم شاهد جنازه های آن ها در خیابان ها و تلنبار شدن در سرد خانه ها می باشیم .
گاواراس با نشان دادن اجساد در جای جای شهر این سئوال را مطرح می کند که این ها به چه جرمی کشته شده اند ؟ آیا به همان جرمی که چارلی پسر هورمن کشته شد ؟ آنان به اطلاعاتی دست یافته بودند ، آگاهی آنان چیزی نبود جز اطلاع از سیاست و دسیسه های پشت پرده آمریکا برای کودتا در کشور ها برای ایجاد سلطه اقتصادی و سیاسی .
ادامه دارد…
برای مشاهده بخش قبلی اینجا را کلیک کنید