سالها پیش، در ایامی که هنوز آپارتمان و آپارتمان نشینی باب نشده بود و همه ی خانه ها ویلایی بودند، در همچو حال و هوایی ،نمی دانم چی شد؟ که دلمان هوای باغ و باغچه کرد؟ توی اون شرجی های برالامان اهواز، خشکی هوا و جنس نمکی و آهکی خاک باغچه ی حیاط نه چندان […]
سلام آ میرزا فی الحال دست به قلم شده ام و دارم این کلمات غریب و نجیب را از صفحه کلید یک گوشی اپل که ساخته ی شیطان بزرگ است، تحریر و تقریر می کنم. اول از همه به عرض شریف تان برسانم، زیاد حال خوشی ندارم، بد جوری دمدمی و دموی مزاج شده ام، […]
محمد شریفی، طنزپرداز خوب شهرمان یک مدت مثل جلال آل احمد تند و تیز و پشت سرهم ترکتازی جانانه می کرد و از پس مدیران ناکارآمد خوب بر می آمد، و با یک اندر احوالات جانانه چپق خیلی ها را چاق می کرد، اما این اواخر در لاک محافظه کاری فرو رفت، یا نمی نویسد و اگر هم بنویسد بدون دل و دماغ و تا حدودی آبکی می نویسد، مصداق "یواش برو ،یواش بیا که گربه شاخت نزنه".
محمد شریفی، آن رند طناز خوش قریحه که پای نوشته هایش ده ها اسامی عجیب و غریب امضاء می کند، در ولایت و زادگاهش به «عزت الله» معروف و موسوم است. وی زاده ی آبادی خوش آب و هوای ابوالعباس باغملک است. اوایل انقلاب و در زمان بسته بودن داشگاه ها در مرکز تربیت معلم […]
یک زمانی دلم می خواست علی مردان خان بشوم، اما حالا به پیوند چویل و کرفس قانع شده ام … بچه که بودم همیشه ی خدا دلم می خواست علی مردان خان بختیاری باشم، همان یکه سواری که دوش بدوش نادرشاه افشار برای مام وطن جنگید، و دمار از اشرف و محمود افغان درآورد. […]
وقتی ماهی گل، گالش های پاره پوره کرمعلی و شلوار صد وصله ی نازخاتون را نشان شوهرش قوچ مراد می داد که برایشان کفش و لباس بخرد، قوچ مراد صدای دورگه اش را صاف کرد و با حرارات تمام گفت: زن ده تا درخت گردو کاشتم ، چشم روی هم که بذاری هشت تا ده […]