طنز Archives | اخبار خوزستان
  • امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : 21 - ربيع أول - 1447
  • برابر با : Saturday - 13 September - 2025

طنز

22فروردین
دندان لقی که با یک قاچ هندوانه کنده شد/ محمد شریفی

دندان لقی که با یک قاچ هندوانه کنده شد/ محمد شریفی

سالها پیش، در ایامی که هنوز آپارتمان و آپارتمان نشینی باب نشده بود و همه ی خانه ها ویلایی بودند، در همچو حال و هوایی ،نمی دانم چی شد؟ که دلمان هوای باغ و باغچه کرد؟ توی اون شرجی های برالامان اهواز، خشکی هوا و جنس نمکی و آهکی خاک باغچه ی حیاط نه چندان […]

22بهمن
درمان کرونا با یک گونی مدرک دکترا

درمان کرونا با یک گونی مدرک دکترا

سلام آ میرزا فی الحال دست به قلم شده ام و دارم این کلمات غریب و نجیب را از صفحه کلید یک گوشی اپل که ساخته ی شیطان بزرگ است، تحریر و تقریر می کنم. اول از همه به عرض شریف تان برسانم، زیاد حال خوشی ندارم، بد جوری دمدمی و دموی مزاج شده ام، […]

07دی
آیا کفگیر طنازی محمد شریفی خورد به ته دیگ؟

آیا کفگیر طنازی محمد شریفی خورد به ته دیگ؟

  محمد شریفی، طنزپرداز خوب شهرمان یک مدت مثل جلال آل احمد تند و تیز و پشت سرهم ترکتازی جانانه می کرد و از پس مدیران ناکارآمد خوب بر می آمد، و با یک اندر احوالات جانانه چپق خیلی ها را چاق می کرد، اما این اواخر در لاک محافظه کاری فرو رفت، یا نمی نویسد و اگر هم بنویسد بدون دل و دماغ و تا حدودی آبکی می نویسد، مصداق "یواش برو ،یواش بیا که گربه شاخت نزنه".

05دی
مختصر و کوتاه از طنز و طنازی محمد شریفی

مختصر و کوتاه از طنز و طنازی محمد شریفی

محمد شریفی، آن رند طناز خوش قریحه که پای نوشته هایش ده ها اسامی عجیب و غریب امضاء می کند، در ولایت و زادگاهش به «عزت الله» معروف و موسوم است. وی زاده ی آبادی خوش آب و هوای ابوالعباس باغملک است. اوایل انقلاب و در زمان بسته بودن داشگاه ها در مرکز تربیت معلم […]

23شهریور
زمانی دلم می خواست علیمردان خان شوم/ محمد شریفی

زمانی دلم می خواست علیمردان خان شوم/ محمد شریفی

یک زمانی دلم می خواست علی مردان خان بشوم، اما حالا به پیوند چویل و کرفس قانع شده ام …    بچه که بودم همیشه ی خدا دلم می خواست علی مردان خان بختیاری باشم، همان یکه سواری که دوش بدوش نادرشاه افشار برای مام وطن جنگید، و دمار از اشرف و محمود افغان  درآورد. […]

07شهریور
حکایت قوچ مراد کاکل بسر و کاشت درختان گردو/ محمد شریفی

حکایت قوچ مراد کاکل بسر و کاشت درختان گردو/ محمد شریفی

 وقتی ماهی گل، گالش های پاره پوره کرمعلی و شلوار صد وصله ی نازخاتون را نشان شوهرش قوچ مراد می داد که برایشان کفش و لباس بخرد، قوچ مراد صدای دورگه اش را صاف کرد و با حرارات تمام گفت: زن ده تا درخت گردو کاشتم ، چشم روی هم که بذاری هشت تا ده […]