محمد شریفی – اوایل دهه ی هفتاد فیلمان هوای اقتصاد کرد و شدیم دانشجوی خالو صفر خان پیش بین، خرد و کلان خواندم. دربدر افتادم دنبال دست نامرئی مرحوم آدام اسمیت. کم کم راه افتادم، در بحر کم عمق مرکانتلیست ها یک شیرجه زدم، با زیر آبی رفتن سر از نئوکلاسیک ها درآوردم. یواشکی دستم […]
سالها پیش، در ایامی که هنوز آپارتمان و آپارتمان نشینی باب نشده بود و همه ی خانه ها ویلایی بودند، در همچو حال و هوایی ،نمی دانم چی شد؟ که دلمان هوای باغ و باغچه کرد؟ توی اون شرجی های برالامان اهواز، خشکی هوا و جنس نمکی و آهکی خاک باغچه ی حیاط نه چندان […]
خالو جان بعد از ۳۶۵ روز و ۶ ساعت وچند ثانیه چرخش ممتد و ناکام ،ایندفعه هلنگ، هلنگ سوار یک ورزای پیر ( گاو نر) شدی ؟ تا به قول خودت بهار را شکوفا کنی ؟ درختان خشکیده در خواب زمستانی را سرسبز کنی ؟ شمیم گل های بابونه و آویشن و اقاقیا را در […]
استاندار جدید تا اینجای کار و در همین مدت اندک خوب درخشید، لغو ابلاغ هفده حکم انتصاب دقیقه ی نودی والی سابق و برکناری دو اتوبوس مشاور که از جهیزیه ی والی جوان که برایش به ارث باقی گذاشت خیلی هوشمندانه خانه تکانی کرد، درب خیلی از اتاق ها و سالن ها و تالارهای شبانه […]
سلام آ میرزا فی الحال دست به قلم شده ام و دارم این کلمات غریب و نجیب را از صفحه کلید یک گوشی اپل که ساخته ی شیطان بزرگ است، تحریر و تقریر می کنم. اول از همه به عرض شریف تان برسانم، زیاد حال خوشی ندارم، بد جوری دمدمی و دموی مزاج شده ام، […]
محمد شریفی، طنزپرداز خوب شهرمان یک مدت مثل جلال آل احمد تند و تیز و پشت سرهم ترکتازی جانانه می کرد و از پس مدیران ناکارآمد خوب بر می آمد، و با یک اندر احوالات جانانه چپق خیلی ها را چاق می کرد، اما این اواخر در لاک محافظه کاری فرو رفت، یا نمی نویسد و اگر هم بنویسد بدون دل و دماغ و تا حدودی آبکی می نویسد، مصداق "یواش برو ،یواش بیا که گربه شاخت نزنه".